♥♡❤ღعشق اولღ❤♡♥
سلام دوستان گلم ممنونم که به وبلاگم سر زدید امیدوارم بهتون خوش بگذره خب من خودم یه عاشقم این وبلاگم برا عاشق ها درست کردم امیدوارم تونسته باشم نظرتون رو جلب کن
 
 

زندگی زیباست ، اگر روح آزاد عشق و محبت اسیر زندان فراموشی دل نگردد و خزان یأس گلبوته های امید بهار جان را در وسعت انتظار زرد خویش ، مدفون نسازد زندگی زیباست اگر عقده های زخمی بزرگ ، طپش زیستن را از قلب کوچک کبوترها نرباید و در ذهن شلوغ بیشه زار اندیشه ، مرگ نیلوفرهای وحشی نروید زندگی زیباست اگر لب خوفناک تیرها ، خون بیدهای مجنون را در جام سبز لیلای چمن نریزد و دست بی خبر طوفان ، گل خواب را در صدف آبی باغ پرپر نکند زندگی زیباست اگر کنار جویباران نیم خفته ، غزالهای خسته دشت از آغوش وهم و هراس بگریزند و در بال رویاهای شیرین به آن سوی حصارهای شب سفر کنند زندگی زیباست اگر خرمن هستی جنگل در خشم آتشین تندر نسوزد و خاکستر سیاه مرگ تن پوش درختان بی پناه و محزون نگردد زندگی زیباست اگر پری مهربان قصه ها از بستر خاطره ها برخیزد و در معصومیت و صداقت ناب کودکان همواره زنده بماند زندگی زیباست اگر هوای نگاه تو از آه سینه سوز خاکهای افسرده بارانی شود و مسیح دستانت در کالبد دستهای مرده بذر حیات و رویش بپاشد زندگی زیباست اگر من و تو در کشتزار قلبمان گلی بکاریم که هیچ کس را یارای چیدن آن نباشد و هیچ اشکی جز اشک شبانه عشق رخسار زیبایش را نشوید زندگی زیباست حتی برای تو که هم آغوش رنج و حرمانی و آفتاب شادی رابه خنجر زهر آلود شب غم سپرده ای آری زندگی برای تو نیز زیباست زیرا روزی مهمانی عزیز در خانه دلت را خواهد زد و با حضورش زندگی را از نو به تو تقدیم خواهد کرد مهمانی که عشق نام دارد


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 10:53 :: توسط : حمید ایرانی

خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 10:52 :: توسط : حمید ایرانی

به کوه گفتم عشق چیست؟        لرزید.

  به ابر گفتم عشق چیست؟        بارید.
 
به باد گفتم عشق چیست؟         وزید.
 
به پروانه گفتم عشق چیست؟     نالید.
 
به گل گفتم عشق چیست؟       پرپر شد.
 
و به انسان گفتم عشق چیست؟
 
 اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟     دیوانگیست!!!
 


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 10:51 :: توسط : حمید ایرانی

برایم بخند

برایم که می خندی ...

چشم هایت که هیچ ، آسمان هم زیبا می شود !

 


✔ دوستت دارم هدیه ایست که هر قلبی فهم گرفتنش را ندارد ...

✔ قیمتی دارد که هرکسی توان پرداختش را ندارد ...

✔ جمله ایست که هر کس لیاقتش را ندارد ...

✔ این جمله برای توست که لایق شنیدنش هستی ... دوستت دارم

 



ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 10:42 :: توسط : حمید ایرانی

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس

سند عشق به امضا شدنش می ارزد

گرچه من تجربه‌ای از نرسیدن‌هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد

کیستم ؟  باز همان آتش سردی که هنوز

حتم دارد که به احیا شدنش می ارزد

با دو دست تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه‌ی بر پا شدنش می ارزد

دل من در سبدی ـ عشق ـ به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد


سال‌ها گرچه که در پیله بماند غزلم
صبر این کِرم به زیبا شدنش می ارزد




ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 10:38 :: توسط : حمید ایرانی

سلام دوستان گلم من  یکی از دوستانم وبسایت جامعی طراحی کرده که فوق العادس من خودم عضوشم و لذت میبرم ازش امکانتش بالاس و  عالیه برید سر بزنید و عضو بشید مطمینم  خوشتون میادش ممنونم عزیزانم فدایه  قلب های مهربون  تک تک شما عاشقان و دلسوختگان

http://upload7.ir/images/33506900583211686202.gif

www.berooznice.ir


ارسال شده در تاریخ : جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, :: 10:24 :: توسط : حمید ایرانی

 

پسر: ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم!

 

 

 

دختر: توباز گفتی ضعیفه؟

 

 

 

پسر: خب… منزل بگم چطوره؟

 

 

 

دختر: وااااای… از دست تو!

 

 

 

پسر: باشه… باشه ببخشید ویکتوریا خوبه؟

 

 

 

دختر:اه…اصلا باهات قهرم.

 

 

پسر: باشه بابا… توعزیز منی، خوب شد؟… آشتی؟

 

 

دختر:آشتی… راستی گفتی دلت چی شده بود؟

 

 

پسر: دلم! آها یه کم می پیچه…! ازدیشب تاحالا.

 

 

دختر: … واقعا که!

 

 

پسر: خب چیه؟ نمیگم مریضم اصلا… خوبه؟

 

 

دختر: لوووس!

 

 

پسر: ای بابا… ضعیفه! این نوبه اگه قهرکنی دیگه نازکش نداری ها!

 

 

دختر: بازم گفت این کلمه رو…!

 

 

 

پسر: خب تقصر خودته! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم… هی نقطه

 

 

ضعف میدی دست من!

 

 

دختر: من ازدست تو چی کار کنم؟

 

 

پسر: شکر خدا…! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب و تاب ملاقات تو بودم… لیلی قرن بیست و

 

 

یکم من!

 

 

دختر: چه دل قشنگی داری تو! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه!

 

 

پسر: صفای وجودت خانوم!

 

 

دختر: می دونی!

 


دلم… برای پیاده روی هامون…

 


برای سرک کشیدن تو مغازه های کتاب فروشی

 


ورق زدن کتابها…

 


برای بوی کاغذ نو…

 


برای شونه به شونه ات را رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه… تنگ شده

 


آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره!

 

 

پسر: می دونم… می دونم… دل منم تنگه…

 


برای دیدن آسمون چشمای تو…

 


برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم…

 


برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم….!

 

 

دختر: یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “خاتون”

 

 

پسر: آره… آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!

 

 

دختر: ولی من که بور بودم!

 

 

پسر: باشه… فرقی نمی کنه!

 

 

دختر: آخ چه روزهایی بودن… چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده… وقتی توی دستام

 

 

گره می خوردن… مجنون من…

 

 

پسر: …

 

 

دختر: چت شد چرا چیزی نمیگی؟

 

 

پسر: …

 

 

دختر: نگاه کن ببینم! منو نگاه کن…

 

 

پسر: …

 

 

دختر: الهی من بمیرم… چشات چرا نمناکه… فدای تو بشم…

 

 

پسر: خدا… نه… (گریه)

 

 

دختر: چرا گریه میکنی؟

 

 

پسر: چرا نکنم… ها؟

 

 

دختر: گریه نکن … من دوست ندارم مرد گریه کنه… جلو این همه آدم… بخند دیگه…

 

 

بخند… زودباش…

 

 

پسر: وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم…

 

 

دختر: بخند… و گرنه منم گریه میکنماا

 

 

پسر: باشه… باشه… تسلیم… گریه نمی کنم… ولی نمی تونم بخندم

 

 

دختر: آفرین! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی؟

 

 

پسر: توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد… ولی امسال برات یه کادو خوب

 

آوردم…

 

 

دختر: چی…؟ زودباش بگو… آب از لب و لوچه ام آویزون شد …

 

 

پسر: …

 

 

دختر: دوباره ساکت شدی؟

 

 

پسر: برات… کادو… (هق هق گریه)… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… و یه

 

 

بغض طولانی آوردم…!

 

 

تک عروس گورستان!

 

 

پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!

 

 

اینجا کناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم…

 


نه… اشک و فاتحه

 

 

 


نه… اشک و فاتحه و دلتنگی

 

 

امان… خاتون من! توخیلی وقته که…

 

 

آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من…

 

 

دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم

 

 

نباش…!

 

 

نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..۰!

 

 

 

بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم…

 


اما… تـو آرام بخواب…


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:37 :: توسط : حمید ایرانی

از این دنیا و آدماش یاد گرفتم ...

یاد گرفتم حتی اگه عاشق شدم به رومم نیارم که اصلا" کسی هست که من عاشقش شدم...

یاد گرفتم اگر کسی باهام نامهربونی کرد خیلی زود فراموشش کنم...

یاد گرفتم اگر کسی دلمو شکوند، من دل کسی رو نشکونم...

یاد گرفتم نزارم کسی اشکهامو ببینه...

یاد گرفتم نزارم کسی بفهمه تو دلم چی میگذره و بخواد برام دل

بسوزنه...

یاد گرفتم تو این دنیا به جز خودمو خدام به کسی تکیه نکنم...

یاد گرفتم راز دلمو به هیچکس نگم بجاش رازدار خوبی باشم...

یاد گرفتم غرور کسی رو زیر پاهام له نکنم، نزارم کسی غرورمو

بشکونه...

یاد گرفتم هیچ وقت التماس کسی نکنم جز همونی که بالا سرمه...

یاد گرفتم که برای رسیدن به هدفم دیگران را بازیچه قرار ندم...

یاد گرفتم دوستی یک حادثه است و جدایی قانون...

یاد گرفتم هر گناهی که کردم ولی حرمت دل کسی رو نشکنم...

یاد گرفتم دنیا برام هرچی رقم زد قبول کنم و دم نزنم...

یاد گرفتم که همیشه همه ی اینا یادم باشه...

یاد گرفتم اینا همش درس های دنیاس...

آره دنیا به آدماش درس میده و بعضی وقتا این دنیا چه پست و زشته...




ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:35 :: توسط : حمید ایرانی

بیهوده میگردم به دنبالت،


وقتی نیستی ، بیهوده نشسته ام چشم به راهت


شاید وقت این است که حسرت گذشته های شیرین با تو بودن را بخورم


تنها بمانم و کوله باری از غم را بر دوش بکشم


دیروز گذشت و پیش خود گفتم فردا در راه است ، فردا آمد و دیدم هنوز دلم چشم به راه است ،

 

مدتی گذشت و هنوز هم در حسرت دیروزم ، چه فایده دارد وقتی روز به روز از غم عشقت

 

میسوزم؟


پیش خود میگویم شاید فردا بیایی ،شاید هنوز هم مرا بخواهی !


تقصیر دلم بود نه چشمانم ، این قصه که تمام شد، باز هم اگر بخواهی میمانم


نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ، شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد

 

راه اشکهایم ، شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم،


این حال و روز من است ، نیستی که ببینی این روزهای بی تو بودن است


تمام هستی ام تویی ،از لحظه ای که نیستی ، انگار که من نیز نیستم ، انگار مدتی را با عشق

 

زندگی کردم و بعد از تو ،مال این دنیا نیستم !


از آغاز نیز اهل دیار تنهایی بوده ام ، تو رهگذری بودی و من با تو مدتی آشنا بوده ام


از کجا میدانستم اهل دل نیستی ، عشق را نمیشناسی و با من یکی نیستی ، از کجا میدانستم که

 

تنها میشوم ، من بیچاره باز هم بازیچه دست غمها میشوم !


بیهوده میگردم به دنبالت ، با وجود تمام بی محبتی هایت ، باز هم میخواهمت….


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:34 :: توسط : حمید ایرانی

چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببینم

 


ببینم که در کنارمی ، سرم بر روی شانه هایت است و تو فقط مال منی

 


حس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم همه غم های دنیا را …

 


چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در آغوش بگیرم ، تا همانجا در کنارت ، برایت بمیرم…

 

شاید تنها در خیالم با تو باشم و همیشه عاشق این خیالات باشم…

 


خیالی که لحظه به لحظه با من است ، همیشه و همه جا در کنار من است ، حسرت شده برایم

 

 

این خیالات عاشقانه ، از خیال تو حتی یک لحظه هم خواب به چشمانم نیامده….

 


همیشه فکرم پیش تو است ، تو که میدانی دلم بدجور گرفتار تو است ، پس کجایی که آرامم کنی؟

 

 

خواهشی از قلب بی وفای تو دارم، هوای قلب تنهای مرا هم داشته باش….

 

 


بس که به خیال تو چشمهایم را بستم و به رویاها رفتم،دنیا را فراموش کرده ام ،دنیای من تو

 

 

شده ای و رویاهایت ، حسرت شده برای یک بار هم، شنیدن صدای نفسهایت….

 


دلم در این هوای آلوده دلتنگی ، پر از غبار شده ، مدتی گذشته و هنوز این گرد و غبارها پاک

 

 

نشده ، هر کسی می آید پیش خود میگوید شاید این دل حراج شده، اما کسی نمیداند که دلم یک

 

 

 

عاشق سر به هوا شده…

 

 

دلی که عاشق است و عشقش در کنارش نیست ، دلی که لحظه به لحظه به خیال آمدن عشقش

 

 

دیگر محکوم به انتظار نیست ….

 

 


چشمهایم را بسته ام ، تو نیامدی و من عاشقی دلشکسته ام…

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:33 :: توسط : حمید ایرانی
درباره وبلاگ
به وبلاگ همون عاشق نیمه راه خوش اومدید همونی که تنهام گذاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق اول و آدرس hamid.almani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 166
بازدید کل : 281058
تعداد مطالب : 283
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->




kaj tasavir کد کج شدن عکسها در وبلاگ