♥♡❤ღعشق اولღ❤♡♥
سلام دوستان گلم ممنونم که به وبلاگم سر زدید امیدوارم بهتون خوش بگذره خب من خودم یه عاشقم این وبلاگم برا عاشق ها درست کردم امیدوارم تونسته باشم نظرتون رو جلب کن
 
 

 چقدردوستت دارم ؟ بگذار بشمرم تو را به عمق و عرض و طول دوست دارم

با احساسات

 

نامريي

به اندازه ي پايان هستي من تو را مثل هر روز دوست دارم

مثل نياز انسان به افتاب و شمع تو

 

را

آزادانه دوست دارم

مثل تلاش انسان براي رسيدن به حق تو را خالصانه دوست دارم مثل

 

 احساس

بعد از دعا تو را با اندوه قديمي و ايمان کودکي ام دوست دارم

با عشقي که سال ها گم کرده ام با

نفسم و با معصوميت خالصانه ام با اشک ها لبخند ها و تمام هستي ام

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

تو نباشی چه امید ی به دل خسته ی من
تو که خاموشی بی تو و شام و حر چه کنم با غم تو
چه کنم با دل تنها که نشد باور من
تو و ویرانی،خاموشی
کوه ام مگر چه کنم با غم تو
چه کنم با دل تنهام؟
چه کنم با غم دل؟
چه کنم با این درد؟
دل من ای دل من

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:32 :: توسط : حمید ایرانی

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در

 

اشکهایم شده ….


دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….

 

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…


انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای

 

فرار از غمهایم…


این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست

 

داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….


دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو

 

نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….


فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم

 

 

دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….


دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

 

در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال

 

 

بخوابم…


تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ،

 

تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….

 


گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت

 

، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

 

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این

 

 

شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده ….


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:30 :: توسط : حمید ایرانی

مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!

مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه،  به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود!

عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته،

خواهان نو شدن است و دگرگون شدن. تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق

چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟

عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه.جام بلور، تنها یک بار می‌شکند.

می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت.اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست.

احتیاط باید کرد.

همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند..


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:28 :: توسط : حمید ایرانی

 

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:28 :: توسط : حمید ایرانی

 

 

 

خط من مشغول است ...پشت خط بود خدا ...اندكي حرف زديم ...درد دل ميكرديم ...

و فقط فهميدم ...پشت خط مي خنديد ...گفت اي بنده من ...تو مرا نشناسي ...

علت اينست كه هي مي بازي ...عالمي دست منست ...اما تو ...

دل به دنيا دادي من فراموش شدم در قلبت ...قلب خود را آرام ...از خدا بستاندي

 و مرا بنده من ..خوب مي پيچاندي ...'گفتم اي آنكه به قول خودتان ..

كل عالم همه در دست شماست ...خط تان مشغول است ..چند ساليست كه من منتظرم ...

نه جوابي داديد ..نه كه پيغام مرا ... به شما مي دادند ...داخل خط شما .. پره پيغام منست...التماست كردم ...

پشت خط مانده دلم...ميشود با منه بيچاره تماسي گيري ...؟چه بگويم كه شما ...شاهيو بنده منم ...

از محبت هايت ...گرمو شرمنده منم ...بنده ام گوش بده ...اشتباهي شده است .

خط قبليه مرا ..واگذارش كردي .. دخترك يادت هست ...جايه من در قلبت ...

دخترك خانه گرفت ...من نبودم آنجا ... تو مرا رد كردي ... اما من ...پشت خط منتظرم...

تا يك روز...باز تو برگردي ...


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:27 :: توسط : حمید ایرانی

 

 

حمید مصدق خرداد 1343

 تو به من خندیدی و نمی دانستی   من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید   سیب را در دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه   سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز سالهاست در گوش من ارام ارام   خش خش گام تو تکرار کنان

میدهد ازارم    و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه ی کوچک ما سیب نداشت؟

 

 

پاسخ زیبای فروغ فرخزاد

 من به تو خندیدم   چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید  و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است  من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو  چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم  و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان  می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:26 :: توسط : حمید ایرانی


 

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را

 که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم،

 آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی،

که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،

من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،

از شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید
عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی

بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان
چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟

گفت: بارها صدایت کردم،
آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی
 

، توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد
بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو

که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،

بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،
می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبو

د جز نزول درد که تنها اینگونه شد صدایم کردی
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی
 

 گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم 

که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،
تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر
 

، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی
وگرنه همان بار اول شفایت می دادم. گفتم: مهربانترین خدا،

دوست دارمت .گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:25 :: توسط : حمید ایرانی

 

من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر. من تو را به کسی

 

 

هدیه می دهم  که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی، در دلتنگی،  در خستگی، در هزار

 

 

همهمه  ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.  من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت

 

 

گل مریم و تمام سخاوت های  عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ،

 

 

هر نجوای کوچک، برایش یک خاطره باشد. او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که

 

 

 

امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.

 

ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد

 

از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد.

 

همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم... تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛

 

ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از

 

من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...

 

می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...    یك بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم

 

برایت تنگ می شود.    روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، 

به فاصله بین من و تو،... هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:20 :: توسط : حمید ایرانی

امروز را به باد سپردم

امشب کنار پنجره بیدار مانده ام

دانم که بامداد

امروز ِ دیگری را با خود می آورد

تا من دو باره آن را

بسپارمش به باد ….

“فریدون مشیری”

آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه برآنم که از تو بگریزم…

فروغ فرخ زاد

...............................................

 

بخت اگر از تو جدایم کرده
می گشام گره از بخت ، چه باک
ترسم این عشق
سرانجام مرا
بکشد تا به سراپرده خاک

اگه کسی تو چشات نگاه کردو قلبت لرزید عجله نکن

چون ممکنه یه روز کاری با قلبت بکنه که چشات بلرزنه

...................................................

 

باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است / آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است

هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد / های های دل دیوانه من پنهانی است .



ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:19 :: توسط : حمید ایرانی

وقتی کسی رو که دوست داری تماشا میکنی و اون حواسش نیست


از غریبه ای توی خیابان چیزی میپرسی و او با لبخند و حوصله جوابت را میدهد

 
وقتی هدیه ات را باز میکند و چشمهایش از خوشحالی برق میزند
 


از خیابان که رد میشوی راننده ای که حق تقدم با اوست برایت میایستد و
 با خوشرویی اشاره میکند که رد شوی


در گرفتاری کارهای اداری کارمندی را میبینی که با حوصله  و خوشرویی کارت را انجام میدهد


وقتی دیر رسیده ای و میگوید خودش هم الان رسیده است


صفحه پیام هایت  را باز میکنی و میبینی که از او ایمیلی داری
 


وقتی از ترس خواب ماندن و دیر رسیدن از خواب میپری و
ناگهان به یاد میاوری امروز تعطیل است


لحظه راه افتادن برای سفری که منتظرش بودی


وقتی علیرغم تمام گرفتاری ها روز تولدت رو فراموش نکرده


 
هر دو هم زمان یک حرفی را میزنید و بعد میگویید ((چه با هم )) و میخندید


دور که میشود بر میگردد به نگاهی ،دست تکان دادنی و لبخندی


کارش را رها میکند و با حوصله به درد دلت گوش میدهد


در خیابان از جایی میگذری که خاطره ای دور اما شیرین با خود دارد

دیدن اولین قطرات باران روی شیشه خاک گرفته ماشین
 


خسته و گرسنه به خانه میرسی و غذایی که دوست داری را در یخچال میبینی


وقتی او را میخندانی

 
دیدن یه سریال با کسی که دوستش داری


لذت خوردن یه فنجون چایی داغ وقتی از سرما نوک دماغت یخ زده


 
وقت حرف زدن کلمه ای را گم میکنی و او زود حدسش میزند


پیدا کردن جای پارک در جایی شلوغ


تماشای بچه کوچکی که با عروسک هایش  بازی میکند و با آنها حرف میزند


وقتی نوزادی انگشتت را محکم میگیرد


 
هدیه ای که تو برایش خریده ای پوشیده است


عجله داری که از چهار راه رد شوی و چراغ سبز میماندمسیرت با مسیر بعدی تاکسی یکی است


اس ام اس میزند که برنامه محبوبت شروع شده برو ببین


فوت کردن قاصدک


وقتی تو رو میرسونه و تا داخل خونه نشدی راه نمی افته
 

وقتی به کنسرت رفته ای و خواننده سکوت میکند تا تماشاگران بقیه ترانه را بخوانند

 
صدایش کنی و بگوید جــــــــــــــــــــــانم
 
صبح زود خیابان از باران دیشب هنوز خیس است
 

 
صدای ترد برف زیر کفش هایت


ترکاندن حباب های نایلون های حباب دار
 

 پا برهنه راه رفتن روی چمن
 
 تماشای راه رفتن بچه ای که تازه راه افتاده


برنامه ریزی برای غافلگیری تولد یک دوست


ناگهان دسته ای پرنده را در آسمان آبی میبینی که با هم اوج میگیرند و چرخ میزنند

 

روبروی دریا ایستاده ای تاگهان موج کوچکی ارام میرسد  به پایت
 
 
 آب دادن به گلدان ها ودیدن جوانه های تازه



باران نیمه شب تابستان
نسیم خنک ماه مهر
 

لحظه بیدار شدن از خوابی بد
 
 
پیچ آخر جاده و سوسوی چراغ های شهر


وقتی اخم کرده اما نمیتواند جلوی خنده اش را بگیرد


صبجانه روز تعطیل


وقتی به جای خداحافظی میگوید....میبینمت
 

بارها و بارها گوش دادن به آهنگی که او برایت فرستاده


هوای توی گل فروشی
بوی نارنگی نوبرانه
بوی عطر گل نرگس
 
کودکی در آغوش دیگری است اما دستانش را دراز میکند تا تو بغلش کنی


وقتی سر امتحان یهو جواب یک سوال یادت بیاد


  آخر شب که همه خوابند ..آرامش و سکوت
 
صدای تنفس منظم و با آرامش  کسانی را که دوست داری..... در خواب
 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 30 خرداد 1392برچسب:, :: 21:17 :: توسط : حمید ایرانی
درباره وبلاگ
به وبلاگ همون عاشق نیمه راه خوش اومدید همونی که تنهام گذاشت
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق اول و آدرس hamid.almani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 164
بازدید کل : 281056
تعداد مطالب : 283
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



<-PollName->

<-PollItems->




kaj tasavir کد کج شدن عکسها در وبلاگ