نمیدانم!
کجای بازی ما اشتباه بود که تـــو دیگر همبـــازی من نیستی!!!
و من هنوز گـرگــم به هـــوای تو
غمگینم...
همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر می کند که چگونه بمیرد...؟
گرسنه و آزاد
یا سیر و اسیر.....
میدونی غربت یعنی چی ؟
غربت یعنی از گرمای نفس های کسی که دوستش داری دور باشی
دل من در غم تو ،تو در فکر دیگری،من دل دادهی تو ،
تو دل گشای دیگری،در مکتب عاشقان روا نیست من دست تو بوسم تو پای دیگری....
بند کفشهایش را گره میزنند...
محکم !!!
باز کردن با خود اوست هنوز نمیداند...
زندگی همین است برایش گره میزنند و او در باز کردن تنهاست!!!
کاش می شد همدلی را قاب کرد ساکنان شهر غم را خواب کرد کاش می شد نور چشمان تورا
جانشین تابش مهتاب کرد
گهگاهی از اعماق وجودم فریاد میزنم، آنگاه آرام و در سکوت می خندم و سپس بر حال خود
.گریه میکنم، آیا سزای دوری از تو دیوانگیست؟
سفری به دور دنیاست ،
وقتی دستانم تا انتها ، رویت را نوازش می کنند
. . .
تــــو چـــه میفهـــمی حال و روزٍ کســــی را که دیگــــر هیـــچ نگاهــــی دلش را نمیــــلرزاند
...
کجای دلم بودی.....
وقتی شب امتحان جبر
به جای درس خواندن
شعر می سرودم
ببین چقدر عمرت براش کوتاست که بهت می گه : گلــــــم
زخم های دستم را میبتدند و می گویند چرا با خود چنین کردی؟ولی افسوس کسی زخم بزرگ دلم را ندید تا بگوید چرا با تو چنین کردند...!؟
شايد سالها بعد در گذر جاده ها بي تفاوت از کنار هم بگذريم و بگوييم: آن غريبه چقدر شبيه خاطراتم بود