تو دور می شوی و من در همین دور می مانم …
پشیمان که شدی برنگرد ، لاشه ی یک دل که دیدن ندارد !
::
::
برای بعضـــی دردهـا نــه میتوان گریــــــه کَــرد نـه میتوان فریــــــاد زد
برای بعضـــی دردها فقـــط میتوان نگــــاه کَرد و بی صـــــدا شکست …
::
::
یکی بود که اونم رفت …
کاش از اول غیر از خدا هیچکس نبود !
::
::
می شنوی ؟ دیگر صدای نفسم نمی آید
به دار کشیده مرا بغض نبودنت !
::
::
آزارم میدهد،
فکر اینکه نیستی و نخواهی بود،
ولی یادت و فکرت در خاطرم همواره هست . . .
::
::
وقتی خسته ام
وقتی کلافم
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دل تنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است … که میشکنم
::
::
باید رفت حتی با ترس !
وقتی مطمئن از ماندن نیستی ، رفتن یقین است …
::
::
بی تو مدتـهاستــ کــه کــوچــانــــده ام
بـُــغـضـــ هــای بـی آشـیــــانــه را
بـــه لـــبخـَــنـدهــــای نــــاشـیـــــانــه..!
::
::
چیزیم نیست ، خوبم !
فقط تو را ندارم …
::
::
آرزویش برای من ، شیرینیش برای دیگری …
این است سهم من زندگی !
::
::
کاش خوشبختی هم مثه مرگ حق بود !
::
::
چه رابطه ای است بین گلوی تو و چشمان من ؟
تو بغض میکنی ، چشمان من خیس می شوند …
::
::
خواب دیدم دوباره با همیم ،
از خنده بیدار شدم و دیوانه وار به اطراف نگریستم ؛
چشمانم پر از اشک شد !
::
::
بـی تو
تنهـاییـم را پک می زنم
تـا ریـه هایـم زنـدگـی را کـم بیـاورد
و شـرعـی ترین خودکـشـی را تجـربـه کنـم !
::
::
من شک دارم
به تمامِ روزهایِ بی تو
وقتی که تمامِ تقویم ها
سراسر تعطیل می شوند
و دیگر هیچ انفجارِ بزرگی
نویدِ زندگی نمی دهد
انگار کرکره ی روزگار
با پلک هایِ تو
سقوط کرده است…!
::
::
بعد تو ﻳﮧ صداﮮ مزاﺣﻣﮯ هیچ وقت ولمــ نکرد
ﻳﮧ صداﮮ مبهمی ڪـﮧ هر دمــ تو گوشم
ﻣﮯگفت :
… باﺧﺗﮯ
::
::
گفتی تا انگشـت های دستت روبشماری برمیگردم،
کجایی کــه ازمردم شهرانگشت گدایی مـیکنم …
::
::
پشت این بغض، بیدی نشسته، که خیال میکرد با این بادها نمیلرزه . . .
غمــگیــنم
همــانــنــدِ مــــرد هــــزار چــهــره که میــگفــت:
” نمــی دونــم چــرا تــو زنــدگــیم هِـــی نمــیــشه”
::
::
فرق زیادی بین ما نیست
تو از درد میگویی
و مــن
خود دردم
::
::
خوانده بود :
“زیر باران باید رفت”
فکر می کرد :
زیر باران باید ، رفت !
::
::
دورا دور عاشقت شدم
دورا دور نگرانت بودم
دورا دور عشق ورزیدم
و حال
عاشق شدن و عشق ورزیدنت به دیگری را
دورا دور می بینم
و از همین دورا دور می میرم !
::
::
به یک معتاد نیازمندم جهت کشیدن دردهایم !